روایت من، لیلی کریمی
زنی از دل واقعیت… بهسوی حقیقت.
من لیلی کریمی هستم.
زادهی تابستان تهران.
دختری که خیلی زود وارد میدان شد… و خیلی زود، تنها ماند.
سال ۱۳۷۸، به سفارش پدرم، وارد پایانهی غرب تهران شدم—
دنیایی شلوغ، مردانه، سخت،
پُر از هیاهو و قلدری،
اما آمیخته با صفا، مرام، و لوطیگری.
من فقط نوزده سالم بود.
زن بودنم نه امتیاز بود، نه حتی پذیرفته.
و با اینحال، ایستادم.
یاد گرفتم. همراه شدم.
و هنوز نیاموخته،
پدرم را از دست دادم.
کمتر از یکسالونیم پس از ورودم، او از دنیا رفت
و من ماندم…
در دل کار، در دل واقعیت،
بیپشتوانه… اما نترس.
با تکیه بر خودم، و عشقی که به کار داشتم،
در کمتر از سه سال مدیر شدم.
و بعدها، نخستین بانوی مدیر پایانهی جنوب تهران.
مدير شركت مسافربري همسفر
من نخستین بانوی مدیر پایانههای حملونقل مسافر در تهران بودم؛
نه با فریاد،
بلکه با پیگیری، دقت، و مهمتر از همه:
نفوذ در دلها.
کار آسان نبود؛
اما عشق من به مسیر، به آدمها، به اثر گذاشتن—
قدرتی به من داد که ماندگارم کرد.
همکارانی که باور نداشتند،
شدند حامیان واقعیام.
و همان مردانی که روزی نمیپذیرفتند،
گفتند: “خانوم مدیره… رفیقه، پایهست، کارشو بلده.”
🎓 من مسیر دانش را هم رها نکردم:
دانشآموختهی مدیریت در سطوح عالی هستم،
دانش آموخته MBA، DBA
دانش آموخته رهبري سازماني و خود رهبري بيش از هشتصد ساعت
و کوچ حرفهای (PCC) از فدراسیون بینالمللی کوچینگ (ICF).
در دورههای تخصصی مدیریت در خارج از کشور شرکت کردم
و درون خود را با حکمت پروردم—
عرفان مولانا و عطار، شاهنامهی فردوسی، تاریخ کهن ایران،
و هنرهای درونی همچون چیکونگ، تایچی و هیلینگ.بيش از دوازده سال
🌪 اما در سال ۱۳۹۸، با آمدن کرونا،
همهچیز تغییر کرد…
در سال ۱۳۹۹، پس از ۲۱ سال مدیریت در شرکت «همسفر»،
نقشم را واگذار کردم.
و باز، تنها شدم…
اما این بار نه از هم گسیخته،
بلکه آمادهی تولد دوباره.
از دل آن شکست،
«همسفر مدیران» متولد شد—
برندی برای همراهی رهبران و مدیران در مسیر تغییر، تحول، توسعه، تا شکوه.
اکنون،
در کنار کوچینگ و مشاوره رهبری،كوچينگ مديران و حتي رهبري خويشتن
در مسیرهای نو نیز فعالم:
ايده پرداز و بنيان گذار. و تهيه كننده
اولين پرفورمنس كسب و كار
تهیهکنندگی کسبوکار، طراحی جایزهی نشان چیرگی، و اجراي آن تا ثبت ملي
و ورود به تجارت بینالمللی.
اگر بخواهم فقط یک جمله بگویم، این است:
من از دل واقعیت آمدهام… بیپناه، اما امیدوار.
بهسوی حقیقت رفتم… با قلبی پُر از عشق و تعهد.يقين به يزدان و قدرت درون
و امروز همسفرم، برای آنان که میخواهند بدرخشند.
همسفرم